با صدای زنگ در بطرف ایفون رفت
گوشی رو برداشت.باورش نمیشد.تصویر مرتضی در کنار دختر
وپسری جوون که بلند بلند میخندیدند
--راستی بابا گفتی سالها قبل تو این کوچه عاشق کی بودی؟
گوشی تو دستش لرزید !
با صدایی لرزان گفت:بفرمایید
-سلام ببخشید..اگه اجازه بدید اومدیم خونه رو ببینیم .…
-متاسفم اقا دیشب خونه رو اجاره دادم