پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

بعد بیست سال

   - باورکن میخوام بیام خواستگاریت
 
.و صدای خنده هایی که در فضای باغ گم شد!)
دستی روی اینه کشید و بعد.
چینهای روی پیشانیش را که  از تواینه  تماشا کرد
دلش هزار چین دیگری برداشت
روی مبل نشست ؛ساعتش را نگاه کرد.۵/۸شب.
چرتی زد وبعد
اومد کنار پنجره!
و بازخیابان را انتظار کشید .نگاهی به ساعتش انداخت
هشت و نیم شب!
اندیشید حتما امده! من نبوده ام!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد