-
بعد بیست سال
4 شهریور 1388 14:35
- باورکن میخوام بیام خواستگاریت .و صدای خنده هایی که در فضای باغ گم شد!) دستی روی اینه کشید و بعد. چینهای روی پیشانیش را که از تواینه تماشا کرد دلش هزار چین دیگری برداشت روی مبل نشست ؛ساعتش را نگاه کرد.۵/۸شب. چرتی زد وبعد اومد کنار پنجره! و بازخیابان را انتظار کشید .نگاهی به ساعتش انداخت هشت و نیم شب! اندیشید حتما...
-
من در ایینه ی چشمانت
4 شهریور 1388 12:47
شباهتی عجیب دارد این چشمان تو دنباله ی ماه را که بگیرم به عکسی میرسم که صدبار شکسته ای!
-
کلیه ی عمه ی من
4 شهریور 1388 12:46
-ببین بهت گفته باشم!!! هرکی بجز عمه فخری . بچاره عموم چیزی نگفت. هرچه فامیل اصرار کردند که بابا ازمایشات فقط رو همین عمه فخری نتیجه داده. .شوخی که نیست عمل پیوندکلیه است زن عمو مه لقا گفت :نه که نه.حتی بمیرم. وقتی علت رو پرسیدند: در کمال ناباوری گفت:اون چشش چپه!!!!!
-
یادمون میره .....
3 شهریور 1388 08:12
می بینید چقدر شگفت انگیزیم تو بعضی کارا. ادم میخواد دوباره برگرده بره تو همون بهشت که به زور یه سیب ناقابل ازونجا بیرونش کردند. چشم درشتا چه تاج گلی بودند که حالا نوبت این چشم بلبلیاس. با اون سریالهای(لااله الا الله)ادمووادار میکنند حرفی بزنه ..میخوام خفه خون بگیرم ولی این چش بادومیا دست از سر م بر نمیدارن !.اونم یک...
-
هنوز
2 شهریور 1388 07:32
با صدای زنگ در بطرف ایفون رفت گوشی رو برداشت.باورش نمیشد.تصویر مرتضی در کنار دختر وپسری جوون که بلند بلند میخندیدند --راستی بابا گفتی سالها قبل تو این کوچه عاشق کی بودی؟ گوشی تو دستش لرزید ! با صدایی لرزان گفت:بفرمایید -سلام ببخشید..اگه اجازه بدید اومدیم خونه رو ببینیم .… -متاسفم اقا دیشب خونه رو اجاره دادم
-
احساس و دعوا
1 شهریور 1388 18:08
...تا این اواخر دنیای حس و شاعری برامجالب بود اما الان دیگه نیست دوستی که با ذوستمم دوسته میگه همش توخودشون این احساسا دعواشونه! جرات داری نسیمی از حس مخالف رو فقط استشمام یا خیال کنی .همچین بند و بساط حستو به اتیش میکشند که اون سرش ناپیدا. نه همشون .خیلیاشون قابل احترامند ومنظورم اونا نیستند. البته پیش کسوتاشون و...
-
سلام
1 شهریور 1388 18:03
به نام او که فردا را رنگ دیگری می زند سلام امیدوارم بتونم خوب بنویسم چون خانم مارپل میگه..بنویس اما با دقت..اینجا هم خوبو بد داره