پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

ازدواج

زنگ زد که میخواد با پسر داییش عروسی کنه
بدون اطلاع باباش.
با این عقل ناقصم کلی دست وپامو گم کردم
بهش گفتم: با بابات مشورت کنی بد نمیشه.
و ماجرای الهام رو یاد اوری کردم.
اولش که نمیخواست.اما وقتی اسم الهام رو اوردم
به تته پته افتاد وگفت: باشه
دوهفته بعد اس ام اس داد که میدونی...جون دیگه منصرف شدم
اما علتشو نگفت.
هرچی بوده باباش قانعش کرده بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
مجید 5 شهریور 1388 ساعت 07:00 ق.ظ http://majidzahra.blogsky.com

سلام و صبح به خیر ابی جان
از قسمت تنظیمات وارد شوید . در قسمت نحوه نمایش تاریخ فرمت مورد علاقه رو انتخاب کنید و گزینه ثبت را انتخاب کنید .

سلام.ممنون
ولی نتونستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد