زنگ زد که میخواد با پسر داییش عروسی کنه
بدون اطلاع باباش.
با این عقل ناقصم کلی دست وپامو گم کردم
بهش گفتم: با بابات مشورت کنی بد نمیشه.
و ماجرای الهام رو یاد اوری کردم.
اولش که نمیخواست.اما وقتی اسم الهام رو اوردم
به تته پته افتاد وگفت: باشه
دوهفته بعد اس ام اس داد که میدونی...جون دیگه منصرف شدم
اما علتشو نگفت.
هرچی بوده باباش قانعش کرده بود.
سلام و صبح به خیر ابی جان
از قسمت تنظیمات وارد شوید . در قسمت نحوه نمایش تاریخ فرمت مورد علاقه رو انتخاب کنید و گزینه ثبت را انتخاب کنید .
سلام.ممنون
ولی نتونستم.