پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

برای بیخیالیهایت


میدانم
روزی چون پوست درخت
که بر صورت مادربزگ نشست
من نیز
در اینه صورتم را صاف میکنم
ولی تو حتی
به دستهایی که پر از اسمان است
فکر نمیکنی
و بی تفاوت
قدم میزنی درپنجره  ای که
تورا قاب گرفته است
و من در مردمک دریا
ابهارا شور میکنم
تا این شوربختی
دامنم را رها کند
و تو با شیرینی یک
لبخند این کشتی به گل  مانده را
نجات دهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد