عصاروجمع کرد ووارد فروشگاه شد
مستقیم به طرف صندوق رفت
--اقا دیروز موقع خرید کردن اشتباهی بهتون سه تا چک
پول دویست تومنی دادم..
در واقع سیصد تومن باید بهم برگردونید!
مسئول صندوق با تعجب نگاهی بهش انداخت وگفت:
متاسفانه من یادم نیست.واینکار غیر ممکنه
.اخه تو روز کلی چک پولم یگیریم با اینهمه مشتری
چطوری میتونم شمارو بیاد بیارم
مرد در حالیکه عینکش رو جابجا میکرد گفت:
با یه خانوم مشغول حرف زدن بودید.
چشم عسلی بود بنظرم ویه خرده
لهجه ی شیرازی داشت!
مسئول صندوق نگاهی بهش انداخت وگفت:
شما که چشمتون نمیدید.!
یادمه دیروز بخاطر شما مجبور شدم از پشت صندوق
بلند شم ووسایلتونوتا دم در ماشین اژانس ببرم