پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

میلاد امام رضا ع مبارک

امام غریب
ای ستاره ی درخشان بر بیکران هستی
هر صبح به امید دیدن تبسم تو پلک باز میکنم
و همواره منتظر انعکاس افتاب مهر توام
تا از مرز بودنم عبور کند ومرا تا درخشش
اینه های تولی برد..ای دستهای سخاوت خدا

مرا از باغ ضیافت پاکی محروم نکن..تنهاوسعت سبز نگاه توست که دشت بی انتهای ارامش دل دل بیقرار مرا رنگ می زند
از شمالی ترین طلوع تا جنوبیترین غروبها همواره تبسم تو چشم انداز  دیدگان من است..کبوتر دلم پرواز میکند تا حرم پاک ومطهر تو
هر زمانی که بر من میگذرددر اندیشه ام ایا به من هم همچون اهوان دشت پناه خواهی داد تا از هجوم ناجوانمردانه ی هوسها در امان باشم و به دره ی
زشتیها سقوط نکنم..
لحظه های انتظار را صفحه به صفحه مرور کرده ام..
توقعی بیش نیست از ان دریای سخاوت
فقط یک نگاه به زائری که در پشت درهای امید تو دیده بر هم میزند..

برای تویی که نمیشناسمت

تو سروی من سپیدار بلندم
تو صیادی گرفتار کمندم
نه ازادم کنی تا اوج گیرم
نه طاقت  دل به این دامت ببندم

سرما

باران امانش را بریده بود..هی این پا واون پا میکرد
هوا کم کم داشت تاریک میشد
و سرما تا مغز استخوانش نفوذ کرده بود
حس میکرد  لرزی در تمامی تنش نفوذ کرده است
این بار از دور ماشینی که پیدا شد بی توجه به
خنده هایی که  گوشش را ازار می داد دست
 بلند کرد و سوار شد