پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

بهاری زیبا

نسیمی خنک
شرشر رود
و اواز ابشار
ومن زیر تک درخت سیب
بهاری زیبا و دلکش
هیچ کس نبود
در رویایم
حتی تو.......

عجب شعریه

چقد بد شد نتونستم تواون وبلاگم بنویسم تو بلاگفا
شب امد  باز مهتابم نیامد
دلم  سرگشته شد خوابم نیامد
نشستم تا سحر دیدم      نسیمی
به زلفم شانه زد تابم نیامد

خانه ی شیشه ای

تو حرف بزنی
گوشهایم را به چشمانم قلاب میکنم
قول میدهم       اما نه مردانه
تا در کنار چشمه  که پر از اب غربت است

گریه نکنم
تا عشق  را بدوم
درسکوت
در انتظار
سکوتی که در پرواز کلاغها
تمامی  اسمان را پر میکند
و من تنها در ابشار طلایی
حرفهایت
نوشته هایت
دو رشته ترسیم میکنم
فردا خورشید که طلوع کند...
-------------------
اواز میخوانی
در برودت حنجره ای!
و شعله می کشی
دنبالش می دوی
در سایه روشن کلمات
شب را کبود می کنی
ذره ذره
از ابریشم نقره ای
او اواره ی دیر پای این  شیشه است
صدای اوار شدنت
باز هم در دارد

تا صبحگاه دیگر قاصدک.......