پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

میگذری

 می گذری
بی انکه بدانی
عطر حضورت را
جا گذاشته ای
و همین
بهانه ی خوبیست
برای بیقراریم

برای او که فکر امدن نیست


هر لحظه که پروانه ی زمان از روی دیوار کوتاه
عمرم عبور میکند

پرستوی خیالم با قلبی مملو از تو بسویت
بال میگشاید ودردشت خیالم انچنان شکفته میشوی که
وسعتت را پایانی نیست

از شمالیترین شمال قلبم تا جنوبیترین  وسعت بی انتهای قلبم کندهمواره نسیم نگاه تو حکمفرمایی می
لحظه های انتظار را   برای زیارت چشمانت مرور میکنم
و منتظر طلوع چشمانت بر استانه ی نگاهم
مرا از مرز بودن جدا کن و  به
رسیدن برسان

..برای دشت بیقرار دلم
 
رنگین کمان  باش

تقدیم به


همه ی روزهای من نامیست
که در تقویم خط میخورد
و در اه مهتاب
مکرر تکرار می شود
سکوتت را به
بالهای ظریف  پروانه ی خیالم
پیوند می زنم
وهیچ چیز عظیم تر از تو نیست
ونامت را به سپیده دمان
من در این روزها
ترا
از مخمل ساده ی خوشبختی
می تراشم
باندازه ی تنهایی
به وسعت اب
به وسعت اتش
من در این روزها ترا به
تمامی سالها پیوند میزنم
از هبوط تا نبود!