پل ابی

تمرین

پل ابی

تمرین

شبیه اون یکی


نگاش کردم.
نمیتونستم چش ازش بردارم.
بد جوری وابسته اش بودم!!!!!!
یک عمر با هم شب و روزو سر کرده بودیم
نظم زندگیم به نبضش  وابسته بود
خوش تراش بود.
لنگه شو تا حالا ندیده بودم.
یه کم زیر خاکی می زد!
اما تو بمیری ازین امروزیا بهتر بود
سعید که تا اون موقع ساکت بود و گوش می داد
سکوتو شکست و گفت:
بالاخره که چی؟
میخوای همیشه از دنیا عقب بمونی.اون عمرشوکرده
داداش امروزیش بهتره.ازش دل بکن
شهاب  در حالیکه به ساعتهای نونگاه میکرد گفت:
قربونت حداقل یه کم شبیهش باشه

گرسنگی یا مستی


چندین روز بود  شرمنده ی شکمش بود.دقیقا نمیدونست!
اما صدای قاروقور شکمش را مدتها بود بیاد داشت.
مردمانی که از کنارش رد میشدند انقدر بی اعتنا بهش تنه میزدند که
که گویی چیزی نمیدیدند.
بدنش پر از اثار کبودی بود و لباسهای مندرسش گل الود
دوباره با تنه ی پیر مردی بر زمین افتاد و دیگر نتوانست بلند بشه.
پیرمرد اولین فردی بود که برگشت و برای بلند شدن کمکش کرد
و گفت:
کوفت بخوری.کم بخور .
..اخه مرد این چه کاریه که میکنی؟ خوشی زده زیر دلت؟
میدونی با این پول چند نفرو میتونی سیر کنی؟
و دستش را گرفت.بلند شد..اما پاهایش می لرزید و نتوانست سر پا وایستد و دوباره افتاد
این بار با صورت خونین ناله کرد و گفت:
مرد من چی کوفت کردم مگه؟جز گرسنگی!
یادم نیست چند روزه چیزی نخورده ام.اما پیر مرد خیلی وقت پیش رفته بود
..غروب مردم از کنار جسدی با بی اعتنایی رد میشد ند   و گاهی از سر اخلاص سکه ای یا اسکناسی بسویش پرت می کردند!

کمی به فکر سرمای خیالم باش


دودی که
به هوا بلند میشود
بوی چشمانت را با انگور در حلقم میریزد
تا تاک شوم
و
بشکنم
وبر
گذر رودی
بیفتم تا
بپیچد باد در شاخهایم
وایینه ی رود
راهیست که سبز نمیشود از
گرد و غبارپاهایت
که
دستهارا درسرما
از خورشید 
شلاق می کشد
وهر
ضر به ای
اسمان را ابری می کند
سرفه میکند هوا
از دودی که معبر میشود
و معلق میزند در دو سوی هراسان